خانواده های تک والدی با چه مشکلاتی مواجه

خانم نوری، مادر مجردی بود که سه فرزند داشت: مانلی ۷ ساله، مانی ۱۰ ساله، و دانیال ۱۳ ساله. شوهر خانم نوری وقتی که مانلی ۲ ساله بود، خانواده را ترک کرده و از آن زمان هیچ حمایتی از آنها نکرده و تماسی با فرزندانش نداشت. این خانواده در یک آپارتمان کوچک دو خوابه زندگی می کردند. مادر ساعات طولانی را صرف کار به عنوان نظافتچی ادارات کار می کرد و پول او به ندرت کفایت خرید چیزی جز مایحتاج اساسی زندگی را می داد. ساعات کار طولانی، نظارت او بر بچه ها دشوار می کرد و به همین دلیل او غالباً این وظیفه را به دانیال واگذار می نمود. این وضعیت پیوسته دشوارتر می شد، زیرا دانیال از این مسئولیت بیزار بود و مدت های طولانی خواهر و برادرش را تنها می گذاشت.

خانم نوری به توصیه ی مشاور مدرسه در صدد مشاوره گرفتن برآمد. دانیال در مدرسه ((مشکلات رفتاری)) پیدا کرده بود. پس از آنکه او یک سال و نیم قبل به کلاس هفتم وارد شد، غیبت از کلاس هایش را شروع کرد و علاقه ی اندکی را به تکالیفش نشان می داد. مادر می گفت که با ((باندهای تبهکاری)) پرسه می زند، اما فکر نمی کرد که او در باندی عضویت داشته باشد. مادر سعی می کرد ترتیبی بدهد که دایی دانیال وقت بیشتری را با وی سپری کند، اما برنامه ی کاری دایی این را دشوار می کرد. به نظر می رسید که دانیال، از هر مرجع قدرتی عصبانی و از آنها دلسرد است. نمرات دانیال پیوسته سیر نزولی را طی می کردند و معلمان او کلاس های جبرانی آخر هفته را به عنوان بخشی از برنامه معمول هفتگی او، اجباری کرده بودند. خانم نوری در تلاش برای اداره کردن دانیال احساس سرخوردگی و درماندگی می کرد. او گفت تقریباً به این نتیجه رسیده است که باید وی را رها کند و بر بچه های کوچکترش تمرکز نماید. او توانایی مالی نداشت که هزینه ی فرستادن بچه هایش به برنامه های بعد از مدرسه را بپردازد، بنابراین، آنها را به ((باشگاه محلی پسران )) می فرستاد اما در مورد تاثیری که بچه های مسن تر همسایه ها بر مانلی و مانی می گذاشتند، نگران بود.

تا قبل از آنکه خانم نوری در حدود ۲ سال پیش با مادرش اختلاف پیدا کند، کمک هابی را از وی دریافت می کرد. خانم نوری با مردی آشنا شده بود که مادرش او را دوست نداشت و همین مسأله تعارضات قابل توجهی را میان این دو زن ایجاد کرد. مادربزرگ بچه ها می خواست که تماس خود را با آنها حفظ کند، اما خشم و آزردگی خانم نوری باعث شد که ملاقات های آنها را به طور جدی محدود نماید. عدم برخورداری خانم نوری از منابع مالی و حمایت هیجانی کاملاً بارز بود. وظیفه ی درمانگر کمک به او در استفاده ی موثر از منابع جامعه و توجه به خانواده درمانی با مشارکت بچه ها، خانم نوری و مادر وی بود.

خانواده های تک والدی خواه نتیجه ی طلاق، مرگ یکی از والدین یا تصمیم برای انتخاب چنین شیوه ای باشند، معمولاً به وسیله ی مادر اداره می شوند(اداره سرشماری ایالات متحده،۲۰۰۰)، و با بسیاری از چالش های معمول مواجه هستند که بالقوه ممکن است در اتاق درمان شناسایی نشوند. زمانی که یک کودک متعلق به خانواده ای تک والد برای درمان به شما معرفی می شود، شناسایی این چالش ها و پرداختن به آنها می تواند مفید باشد. از جمله مهمترین این چالش ها، فشارهای مالی احتمالی و این واقعیت است که بسیاری از خانواده های تک والد درگیر سازگاری با فقدان هستند؛ خواه این فقدان یک والد/همسر باشد یا فقدان رویای آینده ی خانواده (آندرسون،۲۰۰۳). تک والدها به دلیل کار کردن و مطالبات خانوادگی، غالباً احساس استیصال را تجربه کرده و خود را در برابر نقش ها و مسئولیت های متنوع ایشان ناتوان می بینند. علاوه بر این، ممکن است فرزندان خانواده های تک والدی به دلیل اینکه تنها والد آنها در خارج از منزل شاغل است، سهم بیشتری را در مسئولیت های خانگی بر عهده بگیرند. از آنجایی که اغلب مباحث در فرهنگ آمریکایی در مورد ساختار خانواده ی مجرد با موضعی انتقادی همراه بوده اند، بسیار شایع است که تک والد ها غالباً با احساس گناه ((به اندازه ی کافی خوب نبودن)) زندگی کنند.

مینوچین، کولاپینتو و مینوچین (۲۰۰۶) رویکردی بالینی را برای کار با خانواده های تک والدی کم درآمد ارائه کرده اند که شامل تعریف ساختاری نقش های والدینی، دخالت های والدین، همسران و پدربزرگ ها و مادر بزرگ ها در امور بچه ها، ترغیب توسعه ی منابع شخصی مادر زیستی، و افزایش دسترسی به منابع اجتماعی و اقتصادی می باشد. تک والد هایی از قبیل خانم نوری اغلب فاقد زمان و انرژی لازم برای بهره گیری از منابع اجتماعی هستند و در تلاش های خود برای ایفای تمام مسئولیت هایشان احساس درماندگی می کنند. فراهم آوردن حمایت و شناسایی منابع بیرونی، عنصری اساسی در کار با این نوع موارد است.

در حالی که خانواده های تک والد اغلب با مشکلات تشویش زایی مواجه هستند، اما اغلب آنها توانا و موفق می باشند. لیند بلاد_گلدبرگ(۱۹۸۹) خانواده های تک والد موفق را آنهایی می داند که والدین_معمولا مادران_افسردگی کمتری را نشان می دهند، کنترل بیشتری را بر روی زندگی شأن تجربه می کنند، اقتدار اجرایی موثرتری را در رابطه با فرزندان از خود نشان می دهند، بچه های بزرگ ترشان را روانه کرده اند، ارتباطات موثرتری دارند، پیوندهای خانوادگی صمیمانه ای را بسط داده اند، به لحاظ شناختی بیشتر تجارب مثبت زندگی و نه موارد منفی را برجسته کرده و به طور خلاقانه از شبکه های اجتماعی استفاده می کنند. در حین کار با تک والد ها یا فرزندان آنها، پرداختن به دشواری ها، برجسته کردن نقاط قوت و تاکید بر انعطاف پذیری های آنان ضروری است.

مهدیه رادپور کارشناس ارشد روانشناسی و مشاوره خانواده

مرکز مشاوره و امور روانشناختی رهبان

مطالب مرتبط

نتیجه‌ای پیدا نشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست
Call Now Button