عزت نفس از دو بخش با هم مرتبط تشکیل میشود. یکی داشتن احساس اطمینان در برخورد با چالشهای زندگی، باور خود توانمندی و دیگری احساس داشتن صلاحیت برای خوشبخت شدن، احترام به خود یا حرمت نفس.
منظورم این نیست که کسی که از عزت نفس سالم برخوردار است آگاهانه به این مفاهیم فکر میکند، بلکه اگر از نزدیک و دقیقاً به عزت نفس فکر کنیم، این دو جز را در آن پیدا میکنیم.
باور خود توانمندی به معنای داشتن اطمینان به عملکرد ذهن است. یعنی اینکه باور کنیم توانایی فکر کردن، درک نمودن، آموختن، انتخاب کردن و تصمیمگیری داریم. یعنی اینکه بتوانیم حقایق و واقعیتهای مربوط به نیازها و خواستههای خود را درک کنیم و به خود اعتماد و اتکا داشته باشیم.
احترام به خود یا داشتن حرمت نفس، به معنای اطمینان داشتن به ارزش خود است، یعنی آنکه به خود حق بدهیم که زندگی کنیم و شاد باشیم.
لازم است که در این باره توضیحات بیشتری بدهیم. اما در حال حاضر به این موضوع بسنده کنیم که اگر کسی خود را برای برخورد با چالشهای زندگی نابسنده بداند، اگر کسی به خود اعتماد نداشته باشد، اگر به ذهنش اطمینان نکند، میگوییم از عزت نفس کافی برخوردار نیست. اگر کسی برای خود احترام قائل نباشد، خود را شایسته عشق و احترام دیگران نداند، اگر خود را زیبنده خوشبختی احساس نکند، از اندیشه ابراز وجود کردن بترسد، باز هم او را به نداشتن عزت نفس متصّف میسازیم. باور خود توانمندی و حرمت نفس دو ستون مهم عزت نفس سالم هستند و اگر هر کدام از این دو وجود نداشته باشند، عزت نفس خدشهدار شده است. اینها جوهر اعتماد به نفس هستند.
کسی که از باور خود توانمندی برخوردار است احساس میکند که زمام امور زندگی خود را به دست دارد. این شخص دارای سلامت روان است. کسی که از احترام به خود یا حرمت نفس برخوردار است، میتواند در ارتباط با سایرین موفق ظاهر شود.
عزت نفس هر کسی در شرایط نوسانی است. درست همانطور که سایر جنبههای روانی نیز در شرایط نوسان است. به همین دلیل در بحث خود به سطح متوسط عزت نفس در اشخاص توجه داریم. اگر بخواهیم عزت نفس را در عبارتی خلاصه کنیم باید بگوییم عزت نفس به معنای احساس داشتن صلاحیت و توانمندی برای کنار آمدن با چالشهای زندگی و خود را شایسته برای رسیدن به خوشبختی در نظر گرفتن است.
داشتن عزت نفس زیاد، یعنی این احساس که خود را مناسب زندگی بدانیم.
بنابراین داشتن عزت نفس زیاد، خود را شایسته و مناسب زندگی دانستن است. برعکس عزت نفس اندک، یعنی خود را مناسب شرایط زندگی احساس نکنیم. خود را به عنوان یک انسان اشتباه و نامناسب در نظر بگیریم.
ریشه نیاز ما به عزت نفس
عزت نفس یک نیاز اولیه است اما چرا اینگونه است؟ درک عزت نفس امکانپذیر نیست مگر آنکه بدانیم چرا ما به عنوان انسان به آن نیاز داریم. شخصاً معتقدم که این پرسش را به کلی نادیده انگاشته ایم. بنابراین میخواهم معنای عزت نفس را دقیقتر توضیح بدهم.
باید توجه داشت که این احساس در حیوانات پستتر وجود ندارد. اما برای انسانها سوالاتی مطرح است: آیا میتوانم به ذهنم اطمینان کنم؟ آیا صلاحیت فکر کردن دارم؟ آیا لایق و بسنده هستم؟ آیا کافی هستم؟ آیا انسان خوبی هستم؟ آیا اهمیت دارم؟ به عبارت دیگر آیا همخوانی میان ایده آلهای من و اعمال و رفتارم وجود دارد؟ آیا من شایسته احترام هستم؟ آیا سزاوار عشق، موفقیت و خوشبختی هستم؟
نیاز ما به عزت نفس ناشی از دو حقیقت اصولی است. نخست آنکه برای بقای خود و احاطه موفقیت آمیز بر محیط به استفاده مناسب از آگاهی نیاز داریم. زندگی و حال خوب ما به توانایی ما در فکر کردن بستگی دارد. دوم آنکه استفاده درست و به جا از آگاهی خود به خود نیست. برای تنظیم فعالیت آن عامل انتخاب مطرح است.
استفاده درست از آگاهی خودکار نیست.
جوهر انسانی ما توانایی ما در استدلال کردن است. زندگی ما در نهایت به این توانایی بستگی دارد. خوب فکر کنیم چگونه شد که غذای امروز مان روی میز قرار گرفت، چگونه شد پارچه و لباس تهیه کردید که امروز آن را پوشیدهاید، چگونه شد خانهای ساختند که شما در آن زندگی میکنید، چگونه شد صنعت به وجود آمد که شما از طریق آن امرار معاش میکنید. چگونه شد که میتوانید یک سمفونی بزرگ را در اتاق تان بشنوید، چگونه شد دارو هایی تولید کردید که ضامن سلامتی شما باشد، اینترنتی درست شد که بتوانید این مطلب را بخوانید. اینها جملگی حاصل ذهن است.
ذهن چیزی بیش از آگاهی است. ساختار و فرایندی پیچیده دارد. شامل چیزی بیش از آن است که آن را مغز سمت راست و چپ مینامیم. ذهن آن چیزی است که به وسیله آن دنیا را درک میکنیم.
امید سخاوت کارشناس مشاوره و راهنمایی
مرکز مشاوره و امور روانشناختی رهبان