مسئولیت پذیری هر یک از زوجین در زندگی مشترک

به عنوان ضمیمه ای بر پرونده های فرهنگ مثبت مصرف گرایی، به بسیاری از ما این عقیده را تعلیم داده اند که باید سعی کنیم تا حد ممکن پذیرا و تصدیق گر باشیم. این، سنگ بنای بسیاری از کتاب های به اصطلاح تفکر مثبت است: ذهن بازی برای فرصت ها داشته باشید، پذیرا باشید، به همه چیز و همه کس بله بگویید و به همین ترتیب. اما ما باید بعضی چیزها را نپذیریم. در غیر اینصورت پشت مان خالی است. اگر هیچ چیز بهتر و مطلوب تر از چیزهای دیگر نباشد، در این صورت پشت مان خالی است. اگر هیچ چیز بهتر و مطلوب تر از چیزهای دیگر نباشد، در این صورت ما پوچ هستیم و زندگی مان بی معنی است. هیچ اصول و ارزشی نداریم و از این رو زندگی مان را بدون هدف سپری می کنیم. اجتناب از عدم پذیرش (چه از جانب ما و چه در حق ما) را اغلب، راهی می دانند که با پیمودن آن، احساس بهتری نسبت به خودمان خواهیم داشت. اما پذیرا بودن لذتی کوتاه مدت به ما می دهد و در عوض ما را در دراز مدت سرگردان و بدون جهت رها می کند.

برای اینکه واقعاً ارزش چیزی را بدانید، باید خودتان را به آن محدود کنید. سطحی از سرور و معنا وجود دارد که تنها در صورتی در زندگی به آن دست خواهید یافت که ده ها سال را صرف سرمایه گذاری در رابطه عاشقانه، هنر یا حرفه ای کرده باشید. نمی توانید بدون رد کردن گزینه های ممکن دیگر، به این ده ها سال سرمایه گذاری دست پیدا کنید. انتخاب یک ارزش برای خودتان نیازمند رد کردن ارزش های ممکن دیگر است. من اگر تصمیم بگیرم ازدواجم را مهمترین بخش زندگی ام بکنم، این یعنی تصمیم گرفته ام عیاشی های برآمده از کوکایین را بخش مهمی از زندگی ام نکنم. اگر تصمیم بگیرم خودم را بر اساس توانایی ام در ایجاد دوستی های صادقانه و پذیرا بسنجم، این یعنی بدگویی پشت سر دوستانم را رد کرده ام. این ها همه تصمیم های سالمی هستند؛ اما دائم نیازمند عدم پذیرش هستند.

ما همگی باید درباره ی چیزی دغدغه داشته باشیم تا بتوانیم چیزی را به ارزش تبدیل کنیم. برای اینکه چیزی را ارزش کنیم، باید هر چیزی را که آن نیست، رد کنیم. برای اینکه X را پایه ی ارزش قرار دهیم، باید غیر X را رد کنیم. این عدم پذیرش، بخشی ذاتی و ضروری از حفظ ارزش ها و هویت مان است. ما با آن چیزی تعریف می شویم که تصمیم می گیریم نپذیریم. اگر هیچ چیزی را رد نکنیم (شاید از ترس اینکه خودمان را هم کسی رد کند) اساساً هیچ‌ هویتی نخواهیم داشت. تمایل به اجتناب از عدم پذیرش و اجتناب از مقابله و درگیری، آن هم به هر قیمتی، و تمایل به پذیرش یکسان همه چیز و ایجاد انسجام و هماهنگی میان همه چیز، شکل عمیق و ظریفی از حق به جانبی است. افراد حق به جانب، از آنجا که حس می کنند همیشه لایق احساس خوبی هستند، از رد کردن هر چیزی اجتناب می کنند؛ چون ممکن است باعث شود به آنها یا کسی دیگر احساس بدی دست دهد. و چون از رد کردن هر چیزی اجتناب می کنند، عمری بی ارزش را در سرخوشی و خود شیفتگی سپری خواهند کرد. تنها چیزی که دغدغه اش را خواهند داشت، این است که سرخوشی های شأن را کمی بیش تر تداوم دهند و از شکست های ناگزیر زندگی اجتناب کنند و رنج شان را با تظاهر دور کنند.

عدم پذیرش، مهارتی مهم و حیاتی در زندگی است. هیچ کس نمی خواهد که در رابطه ای بماند که او را خوشحال نمی کند. هیچ کس نمی خواهد که در کسب و کاری گرفتار شود که از آن تنفر دارد. هیچ کس نمی خواهد که حس کند نمی تواند منظور واقعی اش را بیان کند. با این حال مردم در تمام اوقات این چیزها را انتخاب می کنند. صداقت نوعی میل طبیعی انسانی است. اما بخشی از صداقت در زندگی مان این است که به گفتن و شنیدن کلمه ی نه عادت کنیم. از این طریق، عدم پذیرش باعث می شود روابط مان بهتر و زندگی های عاطفی مان سالم تر شود.

حقیقت این است که اشکال سالمی از عشق داریم و اشکال ناسالمی. در عشق ناسالم، دو نفر سعی می کنند از طریق برجسته سازی احساسات شان برای یکدیگر، از مشکلاتشان فرار کنند. به عبارت دیگر، آنها از یکدیگر به عنوان گریزگاه استفاده می کنند. در عشق سالم، دو نفر با حمایت یکدیگر، مشکلاتشان را تصدیق کرده و به آنها رسیدگی می کنند. فرق رابطه ی سالم و ناسالم در دو چیز خلاصه می شود: یک. هر کدام از طرفین در رابطه چقدر مسئولیت پذیر باشند؛ دو. میزان آمادگی هر کدام، هم برای نپذیرفتن شریک شان و هم برای پذیرفته نشدن از جانب او.

هر جا رابطه ی ناسالم یا مسکونی وجود داشته باشد، احساس مسئولیت پذیری ضعیف و سستی در هر دو طرف وجود خواهد داشت. ناتوانی در نه گفتن و نه شنیدن وجود خواهد داشت. هر جا رابطه ی سالم و عاشقانه ای وجود داشته باشد، مرزبندی های روشنی میان دو نفر و ارزش های شأن وجود خواهد داشت، و مسیری باز برای نپذیرفتن و پذیرفته نشدن هنگام نیاز.

مرزبندی یعنی مرز میان مسئولیت هر یک در قبال مشکلات خودش است. کسانی که دارای زندگی مشترک با مرزبندی های محکم هستند، مسئولیت ارزش ها و مشکلات خودشان را می پذیرند و مسئولیت ارزش ها و مشکلات شریک شان را نمی پذیرند. کسانی که در روابط مسموم با مرزبندی های ضعیف یا ناموجود هستند، دائم از پذیرش مسئولیت مشکلات خودشان اجتناب می کنند یا مسئولیت مشکلات شریک شان را می پذیرند. مرزبندی های ضعیف چه شکلی هستند؟ این جا چند نمونه آورده ام.

((تو حق نداری بدون من با دوستات جایی بری. می دونی که من چقدر حسادت می کنم. باید خونه پیش من بمونی.)) ((همکارم یه آدم احمقه. همیشه دیر به جلسه هام می رسم؛ چون باید بهشون بگم کارشون رو چطور انجام بدن.)) ((باورم نمیشه من رو اینطوری جلوی خواهرم کوچیک کردی. هیچ وقت دیگه جلوی اون با من مخالفت نکن.))

در هر سناریو، فرد یا در حال پذیرفتن مسئولیت مشکلات و احساسات دیگران است، یا اینکه از کس دیگری می خواهد که مسئولیت مشکلات و احساسات او را بپذیرد. در کل، افراد حق به جانب، در روابط شأن درون یکی از این دو دام می افتند. یا توقع دارند دیگران مسئولیت آنها را بپذیرند: ((من می خواستم خونه م آخر هفته آروم باشه تا استراحت کنم. تو باید می دونستی و برنامه هات رو لغو می کردی.)) یا اینکه مسئولیت زیادی برای مشکلات دیگران به عهده می گیرند: ((اون بازم شغلش رو از دست داد. احتمالاً تقصیر منه؛ چون کمتر از حد توانم ازش حمایت کردم. فردا بهش کمک می کنم یه رزومه جدید بنویسه.))

افراد حق به جانب در روابط شأن این راهبردها را طراحی می کنند تا از پذیرفتن مسئولیت برای مشکلات خودشان اجتناب کنند. در نتیجه روابط شأن شکننده و جعلی می شود: اجتناب از درد درونی شان، به جای درک و احترام واقعی برای شریک شان. این نه فقط در روابط عاشقانه ی آنها، بلکه در روابط خانوادگی و دوستانه شأن هم صادق است. مادر سلطه گر ممکن است مسئولیت هر مشکلی در زندگی بچه هایش را بپذیرد. حق به جانبی او باعث تقویت حق به جانبی در بچه هایش می شود؛ چون آنها با این عقیده بزرگ می شوند که همیشه دیگران باید مسئول مشکلات آنها باشند. به این دلیل است که مشکلات روابط عاشقانه ی شما همیشه به طرز ترسناکی شبیه مشکلات در روابط والدین تان است.

وقتی نواحی تیره و تاری در مسئولیت پذیری برای احساسات و اعمالتان داشته باشید؛ ناحیه هایی که در آنها مشخص نیست چه کسی مسئول چکاری است، چه کسی مقصر چیست، دلیل انجام کاری که می کنید، چیست و…. هیچ وقت ارزش های قدرتمندی برای خودتان به دست نخواهید آورد. تنها ارزش تان این می شود که شریک تان را خوشحال کنید. تنها ارزش تان این می شود که شریک تان شما را خوشحال کند. البته این ذاتا محکوم به شکست است. دیگران نمی توانند مشکلات شما را حل کنند. نباید چنین تلاشی هم بکنند. چون این شما را خوشحال نخواهد کرد. شما هم نمی توانید مشکلات دیگران را برای شأن حل کنید؛ چون این هم به همین ترتیب آنها را خوشحال نخواهد کرد. نشانه ی یک رابطه ی ناسالم این است که هر یک سعی می کنند مشکلات دیگری را حل کنند تا احساس خوبی درباره ی خودشان پیدا کنند. رابطه ی سالم وقتی برقرار می شود که هر یک سعی کنند مشکلات خودشان را حل کنند تا احساس خوبی درباره ی یکدیگر پیدا کنند. مرزبندی های مناسب، به این معنی نیست که نمیتوانید به شریک تان کمک یا از او حمایت کنید، اما تنها در صورتی که، انتخاب خودتان باشد که حمایت کنید یا مورد حمایت واقع شوید، نه به این خاطر که احساس کنید که مجبور به چیزی یا مستحق چیزی هستید. افراد حق به جانبی که به خاطر احساسات و اعمال خودشان، دیگران را سرزنش می کنند، به این خاطر این کار را می کنند که عقیده دارند اگر پیوسته خودشان را قربانی نشان دهند، در نهایت کسی از راه خواهد رسید و نجات شان خواهد داد، و بعد آنها عشقی را که همیشه به دنبالش بوده اند، به دست خواهند آورد.

افراد حق به جانبی که مسئولیت احساسات و اعمال دیگران را به گردن خودشان می اندازند، این کار را می کنند چون عقیده دارند که اگر شریک شان را اصلاح کنند و او را نجات دهند، عشق و احترامی را که همیشه دنبالش بوده اند، به دست خواهند آورد. این ها یین و یانگ هر رابطه ی مسمومی هستند؛ قربانی و نجات دهنده؛ کسی که آتش را به راه می اندازد، چون باعث می شود که احساس اهمیت کند، و کسی که آتش را خاموش می کند، چون باعث می شود که احساس اهمیت کند. این دو نوع انسان، شدیداً به سمت یکدیگر جذب می شوند و اغلب شریک یکدیگر می شوند. آسیب شناسی آنها کاملاً با یکدیگر سازگار است. آنها اغلب با والدینی بزرگ شده اند که هر کدام، یکی از شاخصه ها را به نمایش می گذارد. در نتیجه، مدل آنها برای رابطه ای شادمانه، رابطه ای بر مبنای حق به جانبی و مرزبندی های ضعیف است.

متاسفانه، آنها هر دو در تامین نیازهای واقعی دیگری ناموفق خواهند بود. در واقع الگوی ملامت بیش از اندازه و پذیرفتن تقصیر بیش از اندازه، حق به جانبی و ارزش نفس مزخرفی را تداوم خواهد بخشید که آنها را سابق بر این، از تامین نیازهای احساسی شان محروم کرده است. قربانی، مشکلات هر چه سخت تری می سازد؛ نه به این خاطر که مشکلات واقعی بیشتری وجود دارد، بلکه به این خاطر که توجه و محبتی که آرزویش را دارد، برایش فراهم می کند. نجات دهنده، مشکلات را حل می کند؛ نه به این خاطر که واقعاً به مشکلات اهمیتی می دهد، بلکه به این خاطر که معتقد است باید مشکلات دیگران را حل کند تا استحقاق توجه و محبت داشته باشد. در هر دو مورد، غرض ها خودخواهانه و مشروط و از این رو مخرب نفس هستند و عشق حقیقی به ندرت طرح می شود.

قربانی، اگر واقعاً عاشق نجات دهنده می بود، می گفت: ((ببین، این مشکل منه؛ تو مجبور نیستی برام درستش کنی. فقط وقتی خودم دارم درستش می کنم، ازم حمایت کن.)) این نمایش عشقی واقعی می بود: پذیرفتن مسئولیت برای مشکلات خودتان و نینداختن مسئولیت آنها بر دوش شریک تان. اگر نجات دهنده واقعا می خواست که قربانی را نجات دهد، می گفت:(( ببین، تو داری بقیه رو به خاطر مشکلات خودت سرزنش می کنی؛ خودت باید این مشکل رو برطرف کنی)) و این به طرز ظاهراً ناخوشایندی نمایش عشقی واقعی می بود: کمک کردن به کسی برای حل کردن مشکلات خودش.

در عوض، قربانی ها و نجات دهنده ها هر دو از یکدیگر برای دستیابی به سرخوشی های  عاطفی استفاده می کنند. همچون اعتیاد به یکدیگر است. جالب اینجاست که این اشخاص وقتی با افرادی آشنا می شوند که به لحاظ عاطفی سالم اند، اغلب احساس بی میلی می کنند یا پیوند عاطفی میان شأن برقرار نمی شود. آنها افراد سالم و قوی به لحاظ عاطفی را رد می کنند؛ چون مرزبندی های روشن افراد قوی، به اندازه ی کافی هیجان انگیز نیست تا سرخوشی های مداوم لازم را برای فرد حق به جانب تامین کند. برای قربانی ها، سخت ترین کار در دنیا این است که خودشان را برای مشکلات شان مسئول بدانند. آنها کل عمرشان را با این عقیده که دیگران مسئول سرنوشت شان هستند، سپری کرده اند. برای بیش ترشان برداشتن قدم اول پذیرش مسئولیت، ترسناک است. برای نجات دهنده ها، سخت ترین کار در دنیا این است که از پذیرفتن مسئولیت مشکلات دیگران دست بکشند. آنها در تمام عمرشان تنها هنگامی احساس ارزشمندی و مهرورزی کرده اند که در حال نجات کس دیگری بوده اند؛ پس دست کشیدن از این نیاز هم برای شان ترسناک است.

اگر شما برای کسی که به او اهمیت می دهید فداکاری می کنید، باید به این خاطر باشد که خودتان می خواهید؛ نه به این خاطر که احساس اجبار می کنید یا از تبعات انجام ندادن آن می ترسیدم. اگر شریک تان می خواهد فداکاری ای برای تان بکند، باید به این خاطر باشد که واقعاً می خواهد؛ نه به این خاطر که از طریق عصبانیت یا عذاب وجدان وادارش کرده باشید. اعمال عاشقانه تنها موقعی صحیح هستند که بدون شرط یا توقع صورت گرفته باشند. ممکن است برای مردم دشوار باشد که تفاوت انجام کاری اجباری را از اختیار تشخیص دهند. آزمونی برای تشخیص به شما نشان می دهم: از خودتان بپرسید: ((اگه قبول نکنم، رابطه مون چه تغییری می کنه؟)) همچنین بپرسید: ((اگه چیزی رو که من می خوام، شریکم قبول نکنه، رابطه مون چه تغییری می کنه؟)) اگر پاسخ این باشد که قبول نکردن باعث مجادله و شکستن ظرف های چینی می شود، آن موقع نشانه ی بدی برای رابطه شماست. نشان می دهد که رابطه ی شما مشروط به منافع ظاهری به دست آمده از یکدیگر است؛ حال آنکه باید بر پایه ی پذیرش یکدیگر (همراه با پذیرش مشکلات یکدیگر) بدون هیچ قید و شرطی باشد. کسانی که مرزبندی های محکم دارند، از بد خلقی، جر و بحث و صدمه دیدن نمی ترسند. کسانی که مرزبندی های ضعیف دارند، از این چیزها وحشت دارند و پیوسته رفتارشان را به شکلی تنظیم می کنند که با فراز و نشیب های ترن هوایی روابط احساسی شان منطبق شود.

کسانی که مرزبندی های قدرتمندی دارند، می فهمند که منطقی نیست که انتظار داشته باشند دو نفر صد در صد از خواسته های یکدیگر پیروی کنند و همه ی نیازهای طرف دیگر را تامین کنند. کسانی که مرزبندی های قوی دارند، می فهمند که ممکن است گاهی اوقات باعث ناراحتی کسی بشوند؛ اما در نهایت دست آنها نیست که دیگران چه احساسی می کنند. کسانی که مرزبندی های قوی دارند، می فهمند که رابطه ی سالم بر مبنای کنترل احساسات یکدیگر نیست؛ بلکه بر پایه ی این است که هر شریکی، دیگری را در رشد فردی و در حل مشکلات خودش حمایت کند. رابطه ی سالم این نیست که شریک تان هر دغدغه ای داشت، شما هم همان دغدغه ها را داشته باشید؛ بلکه این است که شما دغدغه ی شریک تان را داشته باشید، صرف نظر از اینکه او چه دغدغه هایی برای خودش دارد. عشق بدون قید و شرط یعنی این.

مهدیه رادپور کارشناس ارشد روانشناسی و مشاوره خانواده

مرکز مشاوره و امور روانشناختی رهبان

مطالب مرتبط

نتیجه‌ای پیدا نشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست
Call Now Button