آرزو و محمد در آستانه ی طلاق بودند که توافق کردند به عنوان آخرین راه چاره، درمان را امتحان کنند. آنها در حالی که دختر ۱۹ ماهه اشان را به دنبال خود می کشیدند به درمان آمدند و به زودی برای درمانگر روشن شد که وقتی آنها با مسئولیت های فرزند پروری مواجه شدند، روزهای آرامش آنان به پایان رسید. از زمان تولد بچه و پس از سپری شدن مرخصی زایمان ۶ هفته ای آرزو، این زوج برنامه ی کاری خود را به روال سابق دنبال کرده بودند. بچه به یک مرکز درجه یک نگهداری از کودکان سپرده شد، اما مامان و بابا از این بابت احساس گناه کرده و ساعات غروب ها و روزها یا آخر هفته را به دختر کوچک خود اختصاص می دادند. چندان طول نکشید که نق زدن های مزمن (والدین و نه بچه!) به مشاجره های تمام عیار تبدیل شد. آرزو و محمد به سختی می توانستند به یاد آورند که اصلاً از ابتدا چرا با هم ازدواج کردند. روشن بود که بدون یک مذاکره ی مجدد بر سر فضای زوجی بالغانه، طلاق قریب الوقوع بود.
ماجرای این زوج به ما یاد آوری می کند که مسایل زناشویی در این مرحله از چرخه ی زندگی خانواده در درجه اول اهمیت قرار دارند. والدین جدید باید زمان و انرژی را صرف ایجاد یک دلبستگی هیجانی به کودک کرده و نیازهای جسمی او را نیز برآورده سازند. پاسخ خانواده به تولد فرزند جدید می تواند در دامنه ای از یک موضع ((کاملاً بی تفاوت)) تا ((دست کشیدن از هر کار دیگری)) را در گیرد. در حالت نخست یا موضع مرز بسته، والد یا زوج قادر به بر آوردن نیازهای یک کودک بسیار وابسته نخواهند بود، زیرا این طفل به بخش قابل توجهی از منابع خانواده نیاز دارد و غفلت از کودک به نحوی روی خواهد داد. در سوی دیگر پیوستار که با عنوان ((دست کشیدن از هر کار دیگری)) از آن یاد شد، خانواده به طور کامل آغوش خود را به روی طفل می گشاید، اما به قیمت نادیده گرفتن تمام روابط دیگر، از جمله رابطه ی خود زوج. هر چند ممکن است یک خانواده متمرکز بر کودک برای جنبه های اولیه ی این مرحله رشدی مناسب باشد، اما چنین خانواده ای اغلب در رابطه با نیازهای استقلال فزاینده اعضای خود در مراحل بعدی چرخه ی زندگی خانواده مشکل خواهد داشت. چنین وضعیتی می تواند باعث تعارض زناشویی یا مشکلات کارکرد فردی (مانند افسردگی) شود.
نزاع بر سر مراقبت از کودک، کارهای خانه و مسئولیت های مالی در این مرحله رایج هستند. به طور اخص، زمانی که زوج ها در مرحله ی قبلی چرخه ی زندگی (به هم پیوستن خانواده ها)، سیستم جدیدی را شکل نداده اند، احتمالا اضطرار عملی یا عوامل استرس زا و تصمیمات پر شمار، در این مرحله توان فرسا به نظر می رسند. مسایل جنسیتی هم اغلب در این مرحله خود را نشان می دهند. وقتی که آرزو و محمد به درمان مراجعه کردند، پس از پنج سال زندگی مشترک از دو هفته پیش از یکدیگر جدا شده بودند. پسر ۴ ساله و دختر ۲ ساله آنها، انگیزه ی مراجعه آنها به درمان بودند. با این حال، زمانی که در مورد آنچه که آنان را به درمان آورده بود کاوش بیشتری انجام شد، معلوم شد که بچه های این زوج دلیل عمده ی نزاع های آنها نیز هستند. آرزو و محمد هر دو برای پرداخت هزینه های اجاره مجبور به کار کردن بودند، اما آرزو از این موضوع آزرده خاطر بود و می گفت که محمد در کار فروشندگی اش به اندازه ای که می تواند پول در نمی آورد. زمانی که آرزو بچه بود تا وقتی که به کلاس ششم رسید، مادرش در خانه می ماند و او هم آرزو داشت که بتواند همان کار را برای فرزندانش انجام دهد. محمد که در یک خانواده تک والد، توسط مادرش پرورش یافته بود، اعتقاد داشت که آرزو باید کار کند تا بچه هایشان بتوانند خانه ای با یک حیاط را که خود او هیچ وقت از آن بهره مند نشده بود، داشته باشند. تعارضات بر سر انتظارات نقشی_ به ویژه انتظارات نقش جنسی_ در این مرحله به اوج رسیده بود.
درک این مسائل عملی، هیجانی و بین شخصی که در خانواده های دارای فرزندان خردسال ظاهر می شوند، می تواند مداخلات درمانی را هدایت کرده و والدین جدید را در انتقال موفقیت آمیز از یک مرحله چرخه ی زندگی به مرحله ی بعدی یاری دهد. در حالی که این مرحله ی اولیه ی زندگی خانوادگی بیشتر والدین را به درمان می آورد تا بچه ها را، اما گاهی اوقات درمانگران با خانواده هایی برخورد می کنند که بیمار معلوم آنها یک کودک خردسال یا طفل نوپا است. دانیال سه ساله به دلیل رفتارهای پرخاشگرانه ی مکرر در مورد همشیر یک ساله اش، تخریب اسباب بازی ها و وسایل منزل و تلاش برای بیرون پریدن از ماشین در حال حرکت به درمان آورده شد. مادر مجرد دانیال، با یک درخواست ساده، دانیال را به درمانگر معرفی کرد: ((نمی دانم چرا این کارها را می کند! ولی شما باید او را متوقف کنید!)) روشن است که شیوه ی درمانگر در بررسی مشکلات دانیال و نهایتاً در نحوه ی درمان آنها به دلیل شرایط سنی دانیال محدود می شود.
خانواده درمانگرانی که با کودکان خردسال کار می کنند، می توانند مرحله ی رشدی کودک را مبنای ارزیابی اولیه و درمان قرار دهند. ادبیات مربوط به رشد هیجانی، شناختی و اجتماعی کودکان از طفولیت تا بزرگسالی بسیار پربار است و خلاصه کردن نظریه ی رشد در اینجا، بد خدمتی به دانشمندان این حوزه خواهد بود. در حالی که درمانگران تازه کار را به یادگیری یا تازه کردن آموخته هایشان در مورد نیازها و انتظارات هر مرحله از کودکی و نوجوانی ترغیب می کنیم، تمرکز ما بر یادآوری کننده های مختصر در مورد مسائل رشدی و گام های عملی لازم در حین کار با کودکان خردسال می باشد. ما با آگاهی از اینکه کودکان خردسال و نوپا برای ایجاد یک گرایش اعتماد آمیز نسبت به زندگی به دلبستگی های ایمن نیاز دارند، می توانیم کودکان خردسال را از لحاظ دلبستگی های اولیه و حس استقلالی که نشان می دهند، مورد ارزیابی قرار دهیم. دانش ما در مورد رشد شناختی نیز انتظارات ما را شکل می دهد: به عنوان مثال ما می دانیم که یک کودک نوپا توان درک ((محدودیت زمان مند)) را دارد، در حالی که ((گفتن حقیقت)) برای یک کودک سه ساله از وضوح بسیار کمتری برخوردار است. مثلاً در مورد دانیال، دریافتیم که جدایی های مکرر از مادر از قابلیت های شناختی کودکش، احتمالا موقعیت را در خانه دشوارتر می کرد. ((توضیحات)) طولانی در مورد این که چرا نباید همشیرها را کتک زد یا آنها را زمین انداخت تاثیر اندکی بر رفتار پرخاشگرانه ی جیسون داشت. ما بلافاصله سر نخ هایی را در مورد مسیری که خانواده درمانی باید در پیش گیرد، در اختیار داریم. برقراری مجدد یک دلبستگی ایمن بین جیسون و مادر و کمک به این تک والد برای یادگیری روش های مناسب جهت برخورد با رفتار کودکش. درمانگران می توانند از تعدادی رهنمودهای عملی جهت کار با کودکان بسیار خردسال نیز سود ببرند. اینها عبارتند از فضا، ایمنی، مسئولیت مشترک و انتظارات.
فضا
دفتر کار بیشتر درمانگران با نیازهای بزرگسالان تناسب ندارد. به طور سنتی اتاق های بازی درمانی برای اینکه یک فرد بزرگسال در آنها احساس آرامش کند، بسیار محدود کننده یا پر از خطرات بالقوه (رنگ، خاک) هستند. برعکس، اتاق های بزرگسال مدار هم با مبلمان های غیر متحرک ممکن است برای کودکان فلج کننده یا موجب افزایش اضطراب باشند. به طور ایده آل، اتاق های درمان باید برای تعاملات کل خانواده متناسب بوده و همچنین فضاهایی را برای بازی و در صورت لزوم جدا کردن خرده سیستم های خانواده فراهم سازد. یک اتاق بزرگ تر با صندلی های متحرکی که فاصله و فضای کافی میان آنها وجود دارد، به همراه بالشتک روی صندلی ها، می تواند برای همه مناسب باشد. همچنین مفید است که در مکان بازی اسباببازی هایی که تعامل میان کودکان و بزرگسالان را تقویت می کنند (عروسک، مداد رنگی مومی و کاغذ، بازی های ساده) وجود داشته باشد؛ تمام اینها به درمان کمک می کنند.
ایمنی
ایجاد ایمنی در طی جلسه ی درمان یک ضرورت است و همه می توانند به تحقق آن کمک کنند. درمانگران باید اتاق درمان را بررسی کرده و قبل از شروع جلسه آیتم های بالقوه خطرناک را حذف یا برای کودکان ایمن نمایند. والدین اغلب اعتقاد دارند که درمانگر مسئولیت تعیین محدودیت ها و منضبط کردن کودک در حین جلسه را بر عهده خواهد گرفت. اما مفیدتر این است که مسئولیت های اصلی با استفاده از همان قوانین منزل، به والدین واگذار شود. این کار شیوه ای برای تقویت موضع والدین در سلسله مراتب خانوادگی فراهم ساخته و فرصتی را به درمانگر می دهد تا چگونگی کارکرد خانواده را مشاهده کند.
مسئولیت مشترک
هر چند ایجاد یک فضای مشارکتی در کار با بسیاری از خانواده ها مفید است، اما فراهم ساختن امکان اشتراک انعطاف پذیر در کار با خانواده های دارای فرزندان خردسال یک ضرورت است. درمانگران باید بتوانند هر گاه مفید باشد روی زمین بنشینند و با کودک بازی کنند. والدین می توانند هر گاه لازم بود کودک را برای استراحت بیرون ببرند. اغلب تیم های همکار در درمان می توانند کمک قابل توجهی برای مدیریت خرده سیستم های یک خانواده خاص به حساب آیند. یک درمانگر می تواند کودک را به اتاق دیگر ببرد، در حالی که درمانگر دیگر با والدین کار می کند. همچنین انتخاب زمان جلسات به نحوی که با زمان خواب یا غذای کودک تداخل نداشته باشد، مفید خواهد بود. درخواست از والدین برای همراه آوردن اسباب بازی مورد علاقه ی کودک نیز می تواند سودمند باشد. نهایتاً، تقسیم خلاقانه سیستم خانواده برای جلسات مختلف در طول زمان (در مواقعی با تمرکز بر والد_ کودک و مواقعی هم فقط برای والدین) به مدیریت بهتر اهداف درمانی کمک خواهد کرد.
انتظارات
به طور اخص در رابطه با کودکان، هیچ چیزی در مورد جلسات درمانی ۵۰ دقیقه ای در هفته مقدس و تغییر ناپذیر نیست. جلسات کوتاه تر یا طولانی تر یا ملاقات هایی که به بخش های کوچک تر تقسیم می شوند، می توانند درمانگر را در کار با یک خانواده یاری دهند. به ویژه کودکان نوپا به ندرت می توانند بیش از چند دقیقه بنشینند و این امر از ضرورت بازی درمانی شامل بازی های مختلف، کار هنری یا قصه گویی حکایت دارد. کارهای فعالیتی در جلسه ی درمان و همکاری بین اعضای خانواده در مورد کودکان مسن تر و بزرگسالان نیز مفید است. به عنوان مثال، ممکن است درمانگر پس از یک جلسه ی طولانی تر پذیرش/ارزیابی، چند مداخله را به خانواده عرضه کند تا در طی چندین هفته آنها را بیازمایند و از آنها بخواهد که در جلسه ی بعدی نتایج را به وی گزارش دهند. همچنین بازدید از منزل نیز می تواند اطلاعات بسیار مفیدی را در مورد شیوه های انطباق دادن محیط جهت کاستن از مشکلات مربوط به یک کودک خردسال فراهم آورد. به طور خلاصه، انعطاف پذیری و کار تیمی برای کار با خانواده های دارای فرزندان خردسال بسیار حیاتی هستند.
مهدیه رادپور کارشناس ارشد روانشناسی و مشاوره خانواده
مرکز مشاوره و امور روانشناختی رهبان