روزگاری وقتی سیزده ساله بودم در حالتی عصبانی در حالی که قسم می خوردم هرگز باز نخواهم گشت از منزل خارج شدم. یک روز قشنگ تابستان بود و من در طول جاده های زیبا قدم زدم تا جایی که به تدریج سکون و زیبایی مرا آرام کرد و تسکین داد و پس از چند ساعت، پشیمان و آرام به خانه بازگشتم. از آن پس هر گاه عصبانی می شوم، در صورت امکان این کار را انجام می دهم و آن را بهترین مداوا می دانم. 

فرض کنید هنگام رانندگی در بزرگراه، راننده ی ماشینی به طرز خطرناکی جلوی شما بپیچد. اگر بازتاب تفکر شما ناسزاگویی به آن شخص باشد_و در صورتی که در پی آن، تفکرات حاکی از خشم و انتقام به ذهنتان خطور کند ((ممکن بود به من بزنه! احمق-نمی توانم بگذارم راحت از دستم در بره))، در مسیر خشمگین شدن قرار میگیرید. دست های شما از شدت فشار دادن فرمان اتومبیل سفید می شوند، گویی که آماده اند تا گلوی او را بفشارند. بدن شما نه برای فرار، که برای جنگیدن سازماندهی می شود- شروع به لرزیدن می کنید، قطره های عرق بر پیشانی شما ظاهر می شود، قلبتان به تپش می افتد، عضلات صورتتان به صورت اخم کردن منقبض می شوند. دلتان می خواهد آن مرد را بکشید. آن گاه ممکن است ماشینی که پشت سر شما در حرکت است بوق بزند زیرا شما پس از پیچیدن اتومبیل اولی، از سرعت اتومبیل خود کاسته اید، دیگر از شدت خشم آماده اید تا در مقابل آن راننده نیز برخوردی انفجار آمیز در پیش بگیرید. منشأ تنیدگی شدید، رانندگی بی با کانه، حتی تیر اندازی در بزرگراه ها چنین حالت هایی می باشند. آن رشته تفکراتی را که منجر به بروز خشم گردید، با رشته افکار خیرخواهانه تری نسبت به راننده ای که مقابل شما پیچید مقایسه کنید: ((شاید او مرا ندید یا شاید دلیلی دارد که این طور بی دقت رانندگی می کند، مثلاً بیماری در ماشین دارد))، این رشته افکار، احتمالاً بخشش را جایگزین خشم می کند یا حداقل باعث بروز تفکری باز می شود که از شکل گیری خشم ممانعت می کند. اگر گفته ی ارسطو مبنی بر اینکه تنها خشم مناسب را به وجود خود راه دهیم، به یاد بیاوریم، درمی یابیم که مشکل اینجاست که معمولاً خشم ما از کنترل خارج می شود. ((خشم هیچ گاه بی دلیل نیست، اما بندرت دلیل خوبی برای آن وجود دارد)). البته خشم انواع مختلفی دارد. بخوبی می توان گفت که منبع اصلی جرقه ی ناگهانی خشمی که نسبت به راننده ی بی احتیاطی که شما را به خطر انداخته بود، حس کردید، بادامه ی مغز بود. اما انتهای دیگر مدار هیجانی، یعنی قشر تازه ی مخ، احتمالاً خشم حساب شده تری را بر می انگیزد، مانند حس انتقامی عمیق و جای گرفته در اعماق وجود یا طغیان علیه بی عدالتی یا بی انصافی. همان طور که فرانکلین اظهار داشته است این نوع خشم، همراه با تعقل، همانهایی هستند که به گفته ی فرانکلین احتمالاً ((دلیل خوبی دارند)) یا چنین به نظر می رسد.  بنظر می رسد که در میان تمام حالت های روحی که مردم سعی می کنند از آنها بگریزند، خشم ناسازگارترین آنهاست؛ تایس دریافت که خشم حالتی است که مردم در کنترل آن بسیار ناتوانند. در واقع، خشم گمراه کننده ترین احساسات منفی است؛ تک گفتار درونی حق به جانبی که این احساس را هر چه بیشتر بر می انگیزد، متقاعد کننده ترین استدلال ها را به ذهن جاری می کند تا آنکه خشم رها شود.

خشم برخلاف اندوه انرژی زاست، و حتی می توان گفت نشاط آور است. قدرت گمراه کنندگی و قانع سازی خشم می تواند به خودی خود، دلایل پدید آمدن برخی دیدگاه های رایج درباره ی آن را توجیه کند: اینکه خشم غیر قابل کنترل است یا این نظریه که خشم هر شدتی داشته باشد، نباید آن را کنترل کرد و تخلیه ی خشم در عمل ((تخلیه ی هیجانی)) بسیار خوب است. دیدگاه متقابل، که احتمالاً واکنشی در مقابل تصویر بی روح این دو نظریه است، بر این عقیده است که می توان به طور کامل از بروز خشم اجتناب کرد. اما مطالعه ی دقیق یافته های تحقیقات نشان می دهد که تمام این گرایشات رایج درباره ی خشم، اگر نگوییم در کل افسانه ای بیش نیست، منحرف کننده اند. همان قطار تفکرات خشم آلود که سوخت آن خشم است، به طور بالقوه کلید دستیابی به یکی از نیرومندترین راه های خاموش کردن خشم نیز می باشد، یعنی در درجه ی اول تضعیف استدلال هایی که سوخت لازم را برای خشم فراهم می سازند. هر قدر درباره ی چیزی که ما را عصبانی کرده است بیشتر فکر کنیم، می توانیم ((دلایل خوب)) بیشتر و قانع کننده تری برای عصبانی شدن در خود به وجود بیاوریم. دامن زدن به این افکار، آتش خشم را شعله ور تر می سازد. اما دیدن چیزها به گونه ای متفاوت، آبی است که بر آتش پاشیده می شود. تایس دریافت که بازسازی یک موقعیت در قالبی جدید به گونه ای مثبت تر، یکی از موثرترین راه های فرو نشاندن خشم است. برون ریزی خشم. روزی در شهر نیویورک سوار تاکسی شده بودم، مرد جوانی که از خیابان عبور می کرد تا باز شدن مسیر، مقابل تاکسی ایستاد. راننده که برای شروع حرکت عجله داشت، بوق زد و به مرد جوان فهماند که از سر راه او کنار برود. مرد جوان در پاسخ، با اخم کردن و حرکتی ناشایست واکنش نشان داد. راننده فریاد زد: ((برو کنار پدر سوخته!)) و با فشار دادن پای خود روی گاز و ترمز به طور همزمان، صدای ترسناکی ایجاد کرد. در پی این تهدید مرگ آور، مرد جوان به اکراه و با ترشرویی کنار رفت و در حالی که تاکسی با فاصله ی کمی از کنار او رد می شد، با حرکات بدنی و نشان دادن مشت، خشم خود را ابراز کرد. در این لحظه راننده با فریاد، کلمات رکیکی را خطاب به مرد به زبان آورد. پس از آنکه حرکت کردیم، راننده که هنوز هم آثار عصبانیت در او به چشم می خورد به من گفت: ((هیچ جوری نمی شود این آدم ها را حرکت داد، باید فریاد بزنی_حداقل این طوری خود آدم بهتر می شود!)). تخلیه ی هیجانی_بیرون ریختن غضب_ را گاهی اوقات به عنوان روشی برای مقابله با عصبانیت به کار می گیرند. این باور در میان عموم مردم رواج دارد که ((انجام این کار باعث می شود احساس بهتری پیدا کنی)). اما بر اساس یافته های زیلمن، تخلیه ی هیجانی مورد قبول نیست. مخالفت با این روش از دهه ی ۱۹۵۰ آغاز شد، یعنی زمانی که روان شناسان تاثیرات تخلیه ی هیجانی را به صورت آزمایشی مورد بررسی قرار دادند و دریافتند که برون ریزی خشم، برای کاستن از عصبانیت یا از بین بردن آن، اثر چندانی ندارد (اگر چه، به دلیل ماهیت گمراه کننده ی هشم، ممکن است فرد احساس رضایت پیدا کند). ممکن است تحت شرایطی خاص، بیرون ریختن شدید خشم موثر واقع شود، یعنی زمانی که خشم را مستقیماً به فردی که هدف آن است ابراز کنند، زمانی که این کار موجب حفظ احساس کنترل برخود شود یا یک بی عدالتی را اصلاح کند، یا زمانی که ((آسیب سنجیده)) به شخص دیگر وارد سازد و او را وادار کند تا بدون انتقام گیری، برخی حرکات ناراحت کننده ی خود را تغییر دهد. اما به دلیل ماهیت مفسده جوی خشم، گفتن این حرف از عمل کردن به آن آسان تر است. تایس دریافت که برون ریزی خشم، یکی از بدترین راه های خاموش کردن آن است، زیرا انفجار غضب عموماً برانگیختگی مغز هیجانی را تقویت می کند و باعث می شود افراد در عوض احساس خشم کمتر، عصبانیت بیشتری احساس کنند. تایس دریافت که هنگامی که افراد مواردی را تعریف می کنند که خشم خود را نسبت به طرف تحریک کننده ی آن ابراز کرده اند، تاثیر عمده ی آن، طولانی تر کردن آن حالت روحی بوده است نه آنکه به آن خاتمه بدهد. بهتر است که فرد ابتدا خود را آرام کند و سپس به شیوه ای سازنده تر یا جسورانه تر، با فردی که موجب برانگیخته شدن خشم او شده مقابله کند تا نزاع فرو بنشیند. شنیده ام وقتی از شوگیام ترونگپا معلمی تبتی ….. درباره ی بهترین روش مقابله با خشم سوال شد، جواب داد: ((آن را سرکوب نکنید، اما بر پایه ی آن هم دست به عمل نزنید)).

مهدیه رادپور کارشناس ارشد روانشناسی و مشاوره خانواده

مرکز مشاوره رهبان و امور روانشناختی رهبان

مطالب مرتبط

نتیجه‌ای پیدا نشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست
Call Now Button