جدایی های با ساختار نیز هم به عنوان یک مداخله ی زوج درمانی احتمالی و هم در مورد زوج هایی که برای خاتمه دادن به رابطه آماده می شوند، استفاده می شود. در مواقعی که زوجین درگیر تعارضات شدیدی هستند که در حال حاضر قابل حل و فصل نمی باشند، می توان از جدایی با ساختار به عنوان یک دوره ی سرد شدن استفاده کرد. احتمالاً جدایی های برنامه ریزی شده، کمتر از جدایی های برنامه ریزی نشده و غیر منتظره، تاثیر مخرب خواهند داشت (آهرونز، ۱۹۹۴). برخی از همسران هر گونه جدایی را ((پایان ازدواج)) تلقی کرده و در پذیرش این ایده که یک جدایی با ساختار می تواند مفید باشد، مشکل دارند. تعیین مرزهای روشن و زمان های مذاکره برای حفظ تماس می تواند در کاهش اضطراب آنها موثر باشد. انتظارات در مورد ملاقات ها، تماس های تلفنی، وعده ها، فرزند پروری و مسئولیت های مالی و خانوادگی و درمان باید مورد بحث قرار گیرند. ممکن است صراحت در تعیین فراوانی تماس ها و کسی که ابتکار عمل را برای شروع تماس ها در اختیار دارد، ضروری باشد.
نیکولز (۱۹۸۸)، سه تکلیف را برای زوج های درگیر فرایند تصمیم گیری در مورد طلاق شناسایی کرده است که به نظر می رسد در مورد کار با زوج از طریق جدایی با ساختار نیز به همان اندازه مناسب باشند:
۱. پذیرش این واقعیت که جدایی/ طلاق در حال وقوع است (صرف نظر از اینکه تصمیم گیری چگونه و توسط چه کسی اتخاذ شده است).
۲. سازگاری با واکنش های هیجانی/ روان شناختی اولیه
۳. انجام برنامه ریزی اولیه برای اقدامات تامل شده
زوج را در هماهنگ شدن برای جدایی و انجام تکالیف مورد نظر نیکولز یاری دهد. معمولاً یکی از همسران خواهان جدایی است در حالی که دیگری می خواهد که با همدیگر ((مسائل را حل و فصل)) کنند. مسافرت یکی از همسران یا حتی یک جدایی با ساختار می تواند مقدمه ای برای جدایی فیزیکی طولانی مدت آنها باشد. با وجود این، چنانچه یکی از همسران در مقابل اصرار بر جدایی انعطاف ناپذیر است، درمانگر می تواند به عنوان یک میانجی نقش مفیدی را ایفا کند. درمانگر باید نسبت به دغدغه های هر دو شخص حساس بوده و از ایجاد ائتلاف با یکی از آنها اجتناب نماید.
ارزیابی سبک و شدت تعارض در حین کار با زوج هایی که قصد تجربه ی جدایی را دارند، ضروری است. در صورتی که تعارض شدید و نامنظم باشد، زوج باید تماس محدودی با یکدیگر داشته و باید به آنها آموزش داده شود که حداقل در اوایل، خارج از درمان تلاشی برای حل مشکلاتشان انجام ندهند. چنانچه از شدت تعارض میان آنان کاسته شده و آنها بتوانند در فضایی مناسب بدون بالا گرفتن سریع هیجانات با هم گفتگو کنند، می توانند به تدریج زمانی را که با یکدیگر سپری می کنند، افزایش دهند. زوجین باید بتوانند به قوانین توافق جدایی پایبند بوده و به یکدیگر اعتماد پیدا کنند. در صورت نقض مرزها، ایجاد اعتماد دشوار خواهد بود. در نتیجه، قوانین و مرزها باید برای هر دو طرف منصفانه و واقع بینانه باشند.
زوج درمانی همیشه درمان انتخابی نیست. هر چند ممکن است درمانگران در چگونگی تصمیم گیری اشان در مورد حمایت از کار با زوج ها یا در مخالفت با آن، با یکدیگر تفاوت داشته باشند، اما شاخص های متعددی وجود دارند که از محدودیت جلسات مشترک حکایت دارند. یکی از آنها آسیب شناسی فردی یکی از همسران است. به عنوان مثال، افسردگی شدید، فرآیندهای فکری روان پریشانه، الکلیسم فعال یا سو مصرف دارو در یکی از همسران یا خشونت انفجاری میان زوج علایم هشدار بالقوه ای هستند که بر نامناسب بودن زوج درمانی دلالت دارند. یک راه برای ارزیابی تناسب مشکلات عنوان شده با جلسات مشترک، بررسی امکان ایجاد یک پیوند یا رابطه ی درمانی بین درمانگر و فرد یا سیستم است. چنانچه درمانگر نتواند ساختاری را برای تعاملات زوج فراهم کند، چنانچه یکی از همسران مست یا نشئه به جلسه ی درمان بیاید، یا در صورتی که هیجانات یکی از همسران چنان جلسه را تحت تاثیر قرار دهد که به طور جدی مانع مداخله باشد، جدا کردن زوج یکی از تصمیمات عاقلانه ای است که درمانگر اتخاذ خواهد کرد. ارجاع یکی از همسران یا هر دوی آنها به سایر منابع، قبل از شروع درمان مشترک هم گزینه ای است که می تواند مورد توجه قرار گیرد.
استفاده از درمان فردی یا فرستادن افراد به جلسات گروهی همراستا با زوج درمانی اقدامی معقول به حساب می آید. کار همزمان در دو سطح فردی و سیستمی در مورد نمونه های پیچیده تدبیری شایسته است. البته، محدودیت های اصلی، محدودیت منابع مالی و درمانی در دسترس است. اولویت بندی و ترسیم یک طرح درمانی کلی که درمان را به تصویر می کشد، می تواند از سطوح متفاوت و مکملی (زیستی، فردی، رابطه ای، فرهنگی) فراهم آید و غالباً زوج را برای درگیر شدن در کار جدی ترغیب می کند.
زوج درمانی می تواند چالش های متعددی را پیش روی مان قراردهد. حفظ رابطه ی متعادل با هر دو همسر، ایجاد تعهد نسبت به درمان در صورت همسو نبودن اهداف زوج در مورد رابطه، شناسایی دورهای باطل زوج و مدیریت هیجانات زوج برخی از تکالیفی هستند که درمانگران برای کار درمانی موثر با زوجین باید به انجام برسانند. خشونت خانگی و بی وفایی هم می توانند چالش هایی را در درمان پدید آورند. با وجود اینها، زوج درمانی پاداش هایی را هم در بر دارند. با توجه به اهمیتی که افراد برای داشتن یک رابطه ی صمیمانه عاشقانه و رضایت بخش با یک انسان دیگر قائل هستند، کمک به زوجین برای تحقق این خواسته، بسیار ارضا کننده است.
مهدیه رادپور کارشناس ارشد روانشناسی و مشاوره خانواده
مرکز مشاوره و امور روانشناختی رهبان