بی وفایی و زندگی مشترک

در دنیای متغیری که پر از چالش های جدید است، هنجارها و قواعد رفتاری کمتر به صراحت تعیین شده و بیشتر محصول تعاریف شخصی هستند. در حالی که الگوها وجود دارند، اما اغلب برای افراد منحصر به فرد هستند. یک درمانگر باید در کار با زوج ها با انعطاف پذیری و هوشمندی عمل کند، اما جنسیت و تجارب فرهنگی و اجتماعی نیز در کار او محدودیت هایی را ایجاد می کنند.

بی وفایی 

افشای یک رابطه ی نامشروع یکی از موضوعات رایج در زوج درمانی است (بلو و هارتنت، ۲۰۰۵). با وجود این، مطالعاتی که سعی در تعیین میزان شیوع روابط نامشروع داشته اند، به نتایج متفاوت یا مبهمی دست یافته اند به طوری که دامنه ی آن را از ۱۵ تا ۶۵ درصد در میان زوج های غیر همجنس گزارش کرده اند (بلو و هارتنت، ۲۰۰۵؛ لاوسون، ۱۹۸۹). تحقیقات نشان می دهد که زنان و مردان به شکل های متفاوتی در روابط خارج از ازدواج درگیر شده و آن را درک می نمایند؛ زنان بیشتر در روابط هیجانی درگیر می شوند، در حالی که مردان در روابط جنسی وارد می شوند، اما این تمایز در حال تغییر است (براون، ۱۹۹۱؛ تریس، و گیسن، ۲۰۰۰). همچنین، درک میان فرهنگی بی وفایی نیز درمانگر را در برخورد موثرتر با زوج ها یاری می دهد. نهایتاً، برخورد با بی وفایی با استفاده از مدل های عملی مبتنی بر شواهد، هنوز در ابتدای راه است.

یک شکل جدیدتر بی وفایی، به عنوان ((خیانت اینترنتی)) شناخته می شود. این نوع بی وفایی بر فعالیت های آنلاین که رابطه ی زوج را تهدید می نماید مبتنی هستند. این رفتارها می توانند شامل بی وفایی آنلاین، درگیری هیجانی با شرکای بالقوه، استفاده از پورنوگرافی آنلاین، حضور در تالار گپ (چت روم) و جستجوی پنهانی شرکای جنسی بالقوه می باشند. کوپر (۱۹۹۸) ((موتور سه گانه)) دسترسی، ارزان بودن و ناشناس بودن را عوامل اصلی موثر در افزایش خیانت اینترنتی می داند. عنصر کلیدی در برخورد با این مشکل، پرداختن به خیانت است. افشای این موضوع باعث می شود که اغلب احساس کنند اعتماد آنها سلب شده و باید دوباره شکل بگیرد. تجربه ی نقض پیمان، بسیار ذهنی است. ممکن است شخصی که در این رفتار درگیر شده است، آن را کم اهمیت جلوه دهد، در حالی که غالباً طرف مقابل در برابر رفتاری که کنترلی بر آن ندارد و ممکن است از آن بی خبر باشد، احساس تهدید می کند. بی اهمیت جلوه دادن، موجب افزایش اضطراب همسر شده و قطبی شدن را به دنبال دارد (هنلاین و هاوارد، ۲۰۰۸).

به نظر می رسد که دو مولفه ی مشترک در تمام اشکال بی وفایی بارز هستند:

۱. نقض توافق زوج در مورد انحصاری بودن رابطه ی جنسی و /یا هیجانی میان آنها 

۲. پنهانکاری.

ممکن است یک همسر نسبت به بی وفایی ((هیجانی)) با همان شدت بی وفایی ((جسمی)) واکنش نشان دهد. درمانگر باید قرار داد رابطه ای زوج و معنای نقض آن قرار داد را درک کند. وجود یک رابطه ی پنهانی می تواند مانع پیشرفت درمان شود، بنابراین برخی از درمانگران به طور خصوصی از افراد در مورد وجود چنین رابطه ای سوال می کنند. با این حال، این خطر وجود دارد که درمانگر با یکی از همسران در پنهان نگه داشتن رابطه ی نا مشروع از دیگری مثلث سازی شود. بسیاری از درمانگران زناشویی باور ندارند که پنهان کاری طولانی مدت برای آنان مسئولیت بالینی و اخلاقی به همراه دارد. برخی از درمانگران، فقط زوج ها را با یکدیگر می بینند و افشای اطلاعات مانند گفتگوهای تلفنی را در حضور هر دوی آنها ضروری می دانند. در این زمینه درمانگران باید گرایشات نظری و قضاوت های حرفه ای یا اخلاقی خود را مبنای تصمیم گیری قرار دهند.

غالباً به دنبال لو رفتن یا افشای بی وفایی، مداخله در بحران ضرورت پیدا می کند. مسائل مربوط به ایمنی از قبیل ریسک خودکشی، باید مورد ارزیابی قرار گرفته و در صورت لزوم اقدامات لازم انجام شود. برخی از زوجین پس از افشای بی وفایی، خواهان جدایی هستند. بنابراین، ممکن است لازم باشد که درمان برخی از مسائل عملی زندگی از قبیل اینکه در روزهای بعدی هر کدام از همسران باید در کجا زندگی کرده یا بخوابند، مراقبت عملی از فرزندان و مسائل مالی کوتاه مدت را مورد توجه قرار دهد. یک جدایی درمانی، می تواند یک پاسخ پذیرفتنی باشد. پس از آن یک تعریف روشن تر از مشکل می تواند به تصمیم گیری در مورد شروع درمان فردی یا زوج درمانی کمک کند. احتمالاً در صورت تداوم رابطه ی نامشروع، کار بر روی رابطه ی زوج اقدامی نامناسب خواهد بود. قبل از تعهد به کار با زوج، کار فردی با همسری که در مورد روابط زناشویی و روابط خارج از زناشویی مردد است، ضروری است.

خانمه دادن به رابطه ی نامشروع، در این فرایند بازسازی ظرفیت، تنها گام اول است. زوج با تعدادی تکالیف دیگر نیز مواجه هستند: آنها باید راه هایی را برای برقراری مجدد اعتماد در رابطه بیابند؛ دلایل وقوع رابطه ی نامشروع را_ که می تواند شامل عوامل فردی و رابطه ای باشد_ بررسی نمایند؛ اجازه دهند که سوگواری و حسادت برای مدتی بخشی از رابطه آنها باشد؛ و راهی برای درس گرفتن از بی وفایی و فراموش کردن (بخشش) آن به منظور متعهد شدن به یک رابطه ی از نو تعریف شده بیابند (گوردون، باوکوم، و اسنیدر، ۲۰۰۴). زمانی که مولفه های اعتیادی برای فرآیند بی وفایی شناسایی می شوند، گاهی اوقات ارجاع به برنامه های گروهی یا برنامه ۱۲ مرحله ای می تواند به فرآیند بهبودی کمک‌‌ کند. علاوه بر اینها، ممکن است به ویژه در صورت طولانی بودن رابطه ی نامشروع، بچه ها از آن اطلاع داشته یا یکی از والدین از آنها خواسته باشد که آن را پنهان نگه دارند. این موضوع نیز باید مورد بررسی قرار گیرد.

مهدیه رادپور کارشناس ارشد روانشناسی و مشاوره خانواده ( برگرفته از کتاب مهارت های پایه در خانواده درمانی، پاتریوت ویلیامز، ادواردز، شامو، گراف_گراندر، اسپرنکل. ترجمه: علی نیلوفری).

مهدیه رادپور کارشناس ارشد روانشناسی و مشاوره خانواده

مرکز مشاوره و امور روانشناختی رهبان

مطالب مرتبط

نتیجه‌ای پیدا نشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست
Call Now Button