پذیرش و درک خود چه کمکی به زندگی ما می کند؟

مقدار درد و رنج درون و اطراف ما ممکن است طاقت فرسا باشد. معمولا ما دوست نداریم با آن در تماس باشیم چون فکر می‌کنیم ناخوشایند است. مراکز بازرگانی ما را به هر چیز قابل تصوری مجهز می‌کنند تا یاری مان دهند از خودمان فرار کنیم. ما همه این محصولات را مصرف می‌کنیم تا درد و رنج درون مان را نادیده بگیریم و رویش سرپوش بگذاریم. حتی اگر گرسنه نباشیم، می‌خوریم. وقتی تلویزیون تماشا می‌کنیم، اگر هم برنامه خوب نباشد، شجاعت نداریم خاموشش کنیم، چون می‌دانیم اگر آن را خاموش کنیم ممکن است به خودمان بازگردیم و با درد و رنج درون مان تماس بگیریم. ما مصرف می‌کنیم نه به این دلیل که نیاز داریم مصرف کنیم، بلکه چون از مواجهه با درد و رنج درون مان هراس داریم.

اما راهی برای مواجهه با درد و رنج وجود دارد بدون اینکه ما را در هم شکند. ما تلاش می‌کنیم از درد و رنج پرهیز کنیم، ولی درد و رنج مفید است. ما به درد و رنج نیاز داریم. برگشتن به منظور پذیرفتن و شناختن درد و رنج مان باعث ایجاد عشق و محبت می‌شود. اگر ما سر فرصت با دقت به درد و رنج خود گوش دهیم، می‌توانیم آن را بشناسیم. هر درد و رنجی که رفع و رجوع و آزاد نشده باشد ادامه خواهد یافت؛ و تا وقتی شناخته و دگرگون نشود، ما نه تنها درد و رنج خودمان بلکه درد و رنج پدرها و مادرها و نیاکانمان را نیز با خود حمل می‌کنیم. ارتباط برقرار کردن با درد و رنجی که به ما منتقل شده است کمک مان می‌کند درد و رنج خودمان را درک کنیم. درک درد و رنج موجب ایجاد محبت می‌شود. عشق به وجود می‌آید، و بی‌درنگ کمتر درد می‌کشیم. اما اگر ما ماهیت و ریشه‌ های درد مان را بشناسیم، مسیر منتهی به توقف درد و رنج در جلوی مان ظاهر خواهد شد. علم به اینکه راهی و مسیری برای خروج وجود دارد، موجب آسایش خاطر مان می‌شود و دیگر نیازی نیست بترسیم.

درک درد و رنج همواره موجب ایجاد محبت می‌شود. اگر درد و رنج را درک نکنیم، شادی را درک نمی‌کنیم. اگر بدانیم چگونه از درد و رنج خوب مراقبت کنیم، خواهیم دانست چگونه از شادی خوب مراقبت کنیم. ما برای ایجاد شادی به درد و رنج نیاز داریم. در حقیقت درد و رنج و شادی همیشه همراه یکدیگرند. وقتی که درد و رنج را درک می‌کنیم، شادی را درک خواهیم کرد. اگر بدانیم چگونه با درد و رنج برخورد کنیم، خواهیم دانست چگونه با شادی برخورد کنیم و شادی ایجاد کنیم.

اگر قرار باشد نیلوفری آبی رشد کند باید در گل و لای ریشه دواند. شفقت از درک درد و رنج زاده می‌شود. همه ما باید بیاموزیم درد و رنج خود را در برگیریم، به دقت به آنها گوش کنیم، و نگاهی عمیق به ماهیتش بیندازیم. با این عمل، به انرژی عشق و محبت امکان می‌دهیم زاده شود. وقتی که انرژی عشق و محبت زاده می‌شود، بی‌درنگ درد و رنج مان کمتر می‌شود. وقتی کمتر رنج بکشیم، وقتی به خود رحم داشته باشیم، راحت‌تر می‌توانیم درد و رنج شخصی دیگر و درد و رنج دنیا را درک کنیم. آنگاه ارتباط مان با دیگران مبتنی بر میل به همدلی خواهد بود نه میل به اثبات حقانیت خود یا بهتر کردن حال خودمان. یگانه قصد ما یاری رساندن خواهد بود.

درک درد و رنج خود یاریمان می دهد دیگران را درک کنیم.

خانمی اهل تهران زمانی تصمیم گرفت خودکشی کند چون نمی‌توانست راهی برای خروج از درد و رنجی که احساس می‌کرد بیابد. او هیچ امیدی نداشت. با شوهر و سه فرزندش رابطه‌ای بسیار آشفته داشت. روزی دوستش از او خواست یکی از کتاب‌هایی که درباره عمیق گوش کردن و گفتار محبت آمیز گفته شده را بخواند. اما وی قبول نکرد. در شبی که قصد خودکشی داشت، به دوستش تلفن کرد تا خداحافظی کند. دوستش گفت: «پیش از اینکه خودت را بکشی، یک تاکسی بگیر و بیا با من خداحافظی کن». او وقتی که به آنجا رسید دوستش از او خواست، از سر لطف قبل از خودکشی نگاهی به آن کتاب بیندازد. وی با اکراه گفت: «بسیار خوب، قبل از مردن آرزویت را برآورده می‌کنم.»

پس از نگاه انداختن به بخشی از آن کتاب کنجکاو شد و تصمیم گرفت به یک عزلت گاه تمرکز حواس برود. در عزلت گاه، به درستی گوش دادن به درد و رنج خود را آغاز کرد. قبل از آن، گمان کرده بود تنها راه خاتمه دادن به درد و رنجش این است که خودش را بکشد. گوش کردن برایش بیش از حد دردناک بود. ولی او یاد گرفت چگونه با تنفسش همراه شود، طوری که توانست درد و رنجش را درک کند.

وی دریافت که بسیاری از برداشت‌هایش اشتباه بوده و خشم بسیار زیادی ایجاد کرده بود. فکر می‌کرد شوهر و خانواده‌اش مسبب تمامی درد و رنجش بوده‌اند، ولی حالا متوجه شد که خودش هم مسئول درد و رنجش است. گمان می‌کرد شوهرش عذاب نمی‌کشد و فقط او مسبب درد و رنجش است. ولی حالا درکش کاملاً متفاوت بود و می‌توانست درد و رنج شوهرش را هم ببیند. این به راستی موفقیتی بزرگ بود. وقتی که شما درد و رنج درون خود را ببینید، می‌توانید درد و رنج درون شخص دیگر را هم ببینید، همچنین می‌توانید نقش و مسئولیت خویش را در ایجاد درد و رنج در خود و در شخص دیگر ببینید.

شبی از عزلت گاه خود بازگشت، آمد و نزدیک شوهرش نشست. این امری بسیار جدید بود: آمدن و نشستن نزدیک شوهرش. او مدتی طولانی نشست، و آنگاه شروع به صحبت کرد. گفت: «من می‌دانم تو در چند سال گذشته خیلی عذاب کشیده‌ای. من نمی‌توانستم کمکت کنم. من وضعیت را بدتر کردم. قصدم این نبود که باعث عذابت شوم. علتش فقط این بود که تو را درک نکردم. من درد و رنج درون تو را ندیدم. مشکلاتت را به من بگو. لطفاً کمک کن بفهمم.» او قادر بود این نوع گفتار محبت آمیز را به کار ببرد. شوهرش مثل بچه‌ها بنا کرد به گریه کردن، چون در این همه سال همسرش اینطور محبت آمیز با او صحبت نکرده بود. در ابتدا رابطه‌شان بسیار زیبا بود. ولی به تدریج سرشار از تنفر مشاهده حقیقی نبود. آن شب سفرشان به سوی آشتی آغاز شد.

بنابراین شناخت خود و درک احساسات عمیق خود باعث میشود نه تنها ارتباط بهتری با خودمان برقرار کنیم بلکه در ارتباط مان با دیگران نیز تأثیر گذار است و به بهبود روابط مان کمک میکند. 

امید سخاوت کارشناس مشاوره و راهنمایی

مرکز مشاوره و امور روانشناختی رهبان

مطالب مرتبط

نتیجه‌ای پیدا نشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست
Call Now Button