تجربه مستقیم کودک درون به صور بسیار پیش میآید. تجربهای که همه ما زمانی آن را تجربه کردهایم. اگر چه شاید آن را نشناختهایم. شخصا تجربه کودک درون را تجربه حال و هوای کودک میخوانم. زیرا وقتی وارد این حال و هوا میشوید، مثل یک کودک احساس و رفتار میکنید. شاید حتی خودتان نیز از آن آگاه نباشید. اگرچه دیگران اغلب به آن پی میبرند، آن را در چهره و چشمان و جسم تان میبینند و در صدایتان میشنوند و در رفتار تان مشاهده میکنند.
اغلب وقتی بزرگسالان درباره تجربههای کودک درون خود صحبت میکنند، ناآگاهانه دستشان را روی قلب یا شکم خود میگذارند. اگرچه این حرکت ناآگاهانه صورت میگیرد، به نوعی اذعان به حضور کودک درون در جسم خویشتن است. کودک درون مان از طریق حس های جسمانی سخن میگوید. وقتی درد جسمی را تجربه میکنیم، واکنش عاطفی نشان میدهد. شاید هم به دلیل هیجانات یا عواطف شدید، درد جسمانی احساس کند. وقتی خسته ایم و میخواهیم اندکی بخوابیم یا استراحت کنیم، وقتی حال خوشی نداریم یا به شدت احساس بیماری میکنیم کودک درون دارد به ما هشدار میدهد و از ما میخواهد که از او مراقبت کنیم. روزی درمانگرم به من گفت که در نخستین رویارویی با کودک درونم، حالت چهره و بدنم عیناً طفلی خردسال شده بود: خودانگیخته و خام. در حال و هوای کودک، نمیدانستم چگونه به نظر میرسم. و اگر درمانگرم این را به من نگفته بود شاید هرگز به آن آگاهی پیدا نمیکردم. زیرا ادا و اطوار بچهها را درآوردن، با قرار گرفتن در حال و هوای کودک تفاوت بسیار دارد. یعنی در آن لحظه واقعاً طفلی خردسال شده بودم و عملاً داشتم کودک درونم را تجربه میکردم. حال و هوای کودک از درون بر میخیزد و احساسی در جسم و عواطف انسان است. تظاهر و نمایش نیست. میتوانید بی آنکه از جایتان تکان بخورید یا کلمهای بر زبان آورید، کودک درون تان را تجربه کنید. شاید وقتی ورزش میکنید یا میرقصید یا فقط به پیادهروی در کنار ساحل شنی دریا سرگرمید و به بال زدن های مرغ های دریایی گوش سپرده اید، کودک درون تان نمایان شود. شاید کودکتان در یک روز داغ تابستان به شما بگوید که یک لیوان شربت خنک میخواهد، یا در سینما ذرت بو داده یا در یک غروب زمستانی سوپ داغ….
گاه کودک درون میخواهد در یک بعد از ظهر زیر پتوی نرم چرتی بزند. گاه میخواهد به کوهستان یا ییلاق برود. شاید هم بخواهد لباسی زیبا یا رنگهای تند وحشی بپوشد یا جواهرات پر زرق و برق به خود آویزان کند. گاه شاید بخواهد در شلوار جین کهنهاش در باغچه پرسه بزند، یا بلوز رنگ و رفته را بپوشد یا کلاه پدربزرگ را به سر کند. بعضی از کودکهای درون نمیتوانند بدون توپ بازی زندگی کنند. بعضیها ضیافت عصرانه را ترجیح میدهند. لحظهای فکر کنید تا ببینید کودک درون شما از چه راههایی خودش را در زندگیتان نمایان میسازد. وقتی منحصراً در عالم اندیشهها و طرحها و برنامهها و مسئولیتهای بزرگسالان به سر میبریم، رابطه خود را با جسم مان قطع میکنیم. این را اغلب در «سَر» زیستن میخوانند؛ که معادل جدا ماندن از خویش و یکی از راههای طرد کردن کودک درون است. پس شروع کنید به توجه ویژه و روزانه به کودک درونی که در جسم تان زندگی میکند. یکی از راههای آگاهی از جسمانی بودن کودک درون، مشاهده بچهها در جهان بیرون است. به حرکتهای هایشان توجه کنید تا ببینید چگونه با تمام جسم خود، با دنیای پیرامونشان ارتباط متقابل دارند.
یکی دیگر از جایگاه های کودک درون، عواطف ما است. وقتی احساسی داریم، بدین معناست که کودک درون مان دارد به طور محرمانه و نهانی با ما سخن میگوید. لزومی ندارد این احساسها را در بیرون بروز دهیم تا مطمئن شویم که وجود دارند. احساس کردن چیزی_ حتی اگر نتوانیم نامی برای آن پیدا کنیم_ تجربه حال و هوای کودک است. وقتی احساسهای مان را بروز میدهیم_ خواه در تنهایی و خواه در کنار دیگران_ نشانه نمایان شدن کودک درون است. این امر میتواند از طریق حرکات بدن یا حالات چهره یا لحن صدا و نوع گفتار نشان داده شود. وقتی به هنگام درمان، برای نخستین بار کودک درونم نمایان شد، نوک زبانی حرف میزد که اصلا شگفت آور نیست. زیرا خود نیز وقتی که بچه بودم نوک زبانی حرف میزدم، که به تدریج بر اثر اندرزهای مکرر بزرگسالان برطرف شد. گاه وقتی کودک درون شخصی دورگه یا دو زبانه بر صحنه میآید، به زبان بیگانه، در واقع به زبان مادری (زبان خانه و کاشانه و تجربههای کودکی) مینویسد. حتی شاید به رغم اینکه شخص هیچگاه نوشتن به زبان مادری را نیاموخته باشد، به زبان مادری بنویسد. بازگشت به حال و هوای کودک، موجب یادآوری نخستین خاطرههای کودکی میشود که ظاهراً به زبان مادری در مغز حک شده بودند. پس کاملاً قابل فهم است که کودک درون درباره آن تجربه ها به زبان آن دوران بنویسد. البته املا و دستور زبان این نوشتهها اغلب نادرست است. اما کلمات و معانی و مفهومشان کاملاً گویا و روشن است. جایگاه دیگری که محل ملاقات با کودک درون است، لحظه های خودانگیختگی و ماجراجویی است. کودک درون زندگیاش را به بازی مدیون است. دوست دارد کشف کند و بیافریند و راههای تازه انجام امور را بیازماید. معصومیت و عدم وجود باورهای دیرینه یا مفاهیم ریشه گرفته، به او اجازه میدهد که رها در لحظه، هر لحظه و هر روز را به سیمای اکتشافی نو به سر ببرد.
کودک درون در عالم غنی خیالها و تخیل ما زندگی میکند: در آنجا که خلاقیت ریشه دارد. کودک درون مان شراره خلاقی را زنده نگه میدارد که زندگی بی آن تیره و تکراری و ملال آور میشود. زیرا کودکان ملال آور و خسته کننده نیستند. اما بزرگسالان اغلب اوقات ملال آور و خسته کنندهاند. کودکان از سرزندگی و توانایی حضور در لحظه یعنی بدون داشتن هیچ هدف یا برنامه خاص سرشار هستند. و همین خصیصه به آنها چنین طراوت و حیاتی میبخشد. این امر درباره کودک درون خودمان نیز صدق میکند. در زندگی روزانه تان نیز هرگاه میتوانید یعنی در خیابان و اتوبوس و فروشگاه و چه بسا حتی در خانه خودتان به مشاهده کودکان بپردازید. به اعمال و گفتارشان توجه کنید. بدون قضاوت درباره شان، فقط با آنها باشید و حضور داشته باشید. مشاهده آنها حتی اگر کودک درون تان را فراموش کرده باشید درباره کودک درون خودتان به شما خواهند آموخت. همچنین شروع کنید به توجه نشان دادن به کودک درون سایر بزرگسالان. اما چگونه میتوانید تشخیص بدهید که یک کودک سالم در درون یک بزرگسال وجود دارد؟ چگونه میتوان فهمید که کودک درون خفه و سرکوب شده یا سیلان دارد و جاریست ؟
اگر به کودکانی توجه کنید که نیازهایشان به عشق و توجه و هدایت و محبت برآورده نمیشود، پی خواهید برد که کودک درونی که نیازهایش برآورده نشود چه وضعی خواهد داشت. بدخلقی و عصبی بودن و زود از جا در رفتن، نشانههای قطعی کودک درونی آزار دیده است. کودک به خواب یا استراحت بیشتر، فشار کمتر از جانب والد درون، فرصت بیشتر برای بازی و فراغت، یا زمانی برای خلوت و تنهایی نیاز داشته باشد. اگر کودک درون به دلیل رفتارهای بچه گانه به جای رفتارهایی کودک وار دور از دسترس مانده باشد، شاید اکنون نیازمند به هدایت محکم و قاطعانه باشد. اگر به درستی به نیازهای کودک درون مان پی نبریم، چه بسا نیازش به محبت و توجه مورد سوء تفاهم قرار بگیرد. به این معنا که به جای گوش سپردن به احساس هایش، بگذاریم پرخوری کند. یا به جای ایجاد فرصتی برای بازی و تفریح، به او مواد مخدر بدهیم. یا به جای خویشتن دوستی، بگذاریم در مواقع نامناسب با همسر نامناسب رابطه داشته باشد.
احترام به کودک درون تان یعنی اینکه بگذارید هرچه که هست باشد. شاید به صورت دخترک یا پسرکی نمایان شود. شاید با نام یا بینام باشد. گاه نامها تغییر میکنند. شاید یک روز کودک درون تان لقبی متعلق به دوران کودکی تان را داشته باشد. روز دیگر شاید کودک درون تان خود را به نامی بخواند که هیچگاه نشنیده باشید. شاید سن و سال او نیست تغییر کند. شاید یک روز سه ساله باشد، یک روز نوزاد، و روز دیگر طفلی پنج ساله. اگر بخواهید درباره این گونه چیزها معقول و مستدل باشید، چه بسا کودک درون تان یا ساکت شود یا دیگر بار ناپدید گردد. کودک درون مثل سایر بچهها نسبت به زمان و حق تقدم ها، حسی متفاوت از بزرگسالان دارد. کودک درون به احساس و بازی و خلاقیت و تخیل و نمادها و روح و جان ارج مینهد.
امید سخاوت کارشناس مشاوره و راهنمایی
مرکز مشاوره و امور روانشناختی رهبان